نوشتن مثل جیش کردن است. بنده نوشتنام نمیآید. حالا هی شما سوت بلبلی بزن. اشکال کار اینجاست که وبلاگ هم مثل توالت عمومی است. یک عده مشتری مدام به درب میکوبند. آدم هم یکبار، فوقش دوبار میگوید اوهوم. روم به دیوار، گلاب به روتان، برای وبلاگ، باید اسهال نوشتن داشت. هنوز مطلب قبلی تمام نشده، ایدهی نوشتهی بعد، در ذهن منعقد شود. محتوا را که بیخیال، کمی هم آبکی شد، شد. وبلاگ حالا به جهنم، رسالهی لعنتی را چه خاکی به سر کنم؟ خود یبوست است، لامصب. عذابت میدهم، اشکت را در میآورد، چارهای هم نیست. خصوصا رسالهای در باب تصور پیشینی از شهر آرمانی، آن هم به انگلیسی. یبوست است، در توالت فرنگی.