نوشتن مثل جیش کردن است. بنده نوشتن­ام نمی­آید. حالا هی شما سوت بلبلی بزن. اشکال کار این­جاست که وبلاگ هم مثل توالت عمومی است. یک عده مشتری مدام به درب می­کوبند. آدم هم یکبار، فوقش دوبار می­گوید اوهوم. روم به دیوار، گلاب به روتان، برای وبلاگ، باید اسهال نوشتن داشت. هنوز مطلب قبلی تمام نشده، ایده­ی نوشته­ی بعد، در ذهن منعقد شود. محتوا را که بی­خیال، کمی هم آبکی شد، شد. وبلاگ حالا به جهنم، رساله­ی لعنتی را چه خاکی به سر کنم؟ خود یبوست است، لامصب. عذابت می­دهم، اشکت را در می­آورد، چاره­ای هم نیست. خصوصا رساله­ای در باب تصور پیشینی از شهر آرمانی، آن هم به انگلیسی. یبوست است، در توالت فرنگی.

 

+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و چهارم اردیبهشت ۱۳۸۸ساعت 11:7 توسط وحید وحدت |