در مراجعت مذکور شد که یک نفر از نوکران ایرانی به خانه فیوج رفته، شب را در آن جا بسر کرده. گفتیم او را آوردند، زلف او را چیده، بسیار آزار نمودند. در این شهر البته قریب به سی هزار فیوج دارد که اکثر آن ها خانه های بسیار پاکیزه و گاری و اسباب و نوکر دارند که هیچ کس نمی داند آن ها از فیوج اند... همگی لباس فاخر پوشیده اند. بعضی از ایشان در شب پنجاه تومان می گیرند، و از پنجاه تومان تا دو قروش هست. و پیرزنی صاحب اختیار آن هاست... اکثر فیوج آن جا بسیار خوب صورت و باشرم می باشند.

-حیرت نامه، ابوالحسن خان ایلچی، ص 318

+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و پنجم تیر ۱۳۹۴ساعت 19:24 توسط وحید وحدت |

اتفاقا در بین صحبت از من پرسیدند که چرا مانند اهل فرنگ، ایرانیان زن همراه خود نمی آورند. گفتم اولا رسم ایرانی زن به سفر بردن نیست، خصوص به انگلتره [انگلستان] زن همراه داشتن، از قبیل زیره به کرمان بردن است. یاران را این سخن به خنده آورد.

حیرت نامه، ابوالحسن خان ایلچی، ص 106

+ نوشته شده در سه شنبه بیست و سوم تیر ۱۳۹۴ساعت 1:24 توسط وحید وحدت |

«و چون [از] خستگی سواری و مشقت سفر به رنج آمده بودیم، خود را به حمامی رسانیده، شاید آسایشی حاصل شود. چون به گرمابه درآمدم پشیمان شدیم. نغوذبالله، اهل آنجا [توقات ترکیه] که به صورت آدمی و از اشراف شهر مذکور محسوب می شدند، همچو دد و حیوان برملا، با بچگان ارامنه لواط می کردند. پس معلوم شد که خاص و عام این شهر به این کار شنیع مشغولند و به هیچ وجه پروایی ندارند. متحیر شده از حمام بیرون آمدیم.»

حیرت نامه، میرزا ابوالحسن خان ایلچی (اولین وزیر خارجه ایران)، ص 65

+ نوشته شده در جمعه نوزدهم تیر ۱۳۹۴ساعت 7:22 توسط وحید وحدت |

«دراثنای صحبت، دخترکی از ارامنه به تماشای بستان آمده به منزل ما رسید. چه نویسم در وصف حسن و جمال آن دختر که زبان قلم در وصف او قاصر. با شوق بسیار رو به ما آورده، پس از گفتگوی بسیار، اسلام اختیار نموده التماس کرد که مرا همراه خود ببر. من گفتم سفیر ایران را کوچ همران بردن قاعده نیست. تو صبر کن انشالله بعد از مراجعت از سفر لندن تو را به جان و تن خریدار و به وطن خواهم برد.»

حیرت نامه، میرزا ابوالحسن خان ایلچی، ص 59

 

+ نوشته شده در جمعه نوزدهم تیر ۱۳۹۴ساعت 7:18 توسط وحید وحدت |