اخوی بنده و من به دو نیمه یک سیب و یک گریپ فروت می مانیم. وهاب آرام است، سهل گیر است، نا منظم است، مهربان است! به دیگران اهمیت می دهد! علاقه دیگران را سریع بر می انگیزد و البته خوش تیپ است. علاوه بر این ها وهاب باهوش است و متاسفانه از این نکته غافل است. آن چه اکنون از همه مهم تر است این است که وهاب 23 ساله است. و این یعنی 23 سال خاطره مشترک با او به عنوان همبازی، هم اتاق و انشاالله سال های سال خاطره مشترک به عنوان هم پیمان و همراه. هدیه نوشتاری من به وهاب در زادروزش یک پاراگراف است که شامل 13 است است.

 

جنوبی ها در دروغ گفتن خیلی خنگند: انگار همچو چیزی به گوششان هم نخورده.

سیگار هم کم می کشند: خصوصا در قیاس با اروپایی ها.

اهل ماچ و بوسه در ملاء عام نیستند: اروپایی ها که استغفرالله ملاء حالی شان نیست.

اصرار دارند همه را به حقانیت مسیح واقف کنند: بانک همراه دفترچه چک، یک کتابچه گام های عیسوی هم هدیه می دهد.

خیلی هم مودبند: هی می گویند یس سر، نو مم.

اگر این آ ها را با آن ملودی بدآهنگش نمی گفتند، دیگر نورعلی نور بود!

 

علی رغم تذکر بابا، این را هم بگویم در دلم نماند. خواهرزاده مریم 5سالش است، مثل بلبل انگلیسی حرف می زند. آن وقت این خدای به این گندگی، هنوز از بیخ عرب است. آن به جهنم، کاشکی این تقویم قمری بی خود را شمسی می کرد اینقدر اول و آخر ماه مبارک گرفتاری نداشتیم. خدا هم خداهای قدیم. لااقل کمی آپ تو دیت بودند. این یکی به کل... الله اکبر نگذار دهنم باز شود.

باباجان قول می دهم دیگر به پروپای ملکوتی خدا نپیچم، تقصیر خودش بود، اول شروع کرد.

+ نوشته شده در پنجشنبه چهاردهم شهریور ۱۳۸۷ساعت 8:7 توسط وحید وحدت |