جاروب برقی خراب بدتر از هاریکین است. ولی دیگر رفت تا هفته­ی بعد. برای آدمی که طراحی شهری می­خواند، زندگی مجردی با چند همخانه فرصت مناسبی برای تمرین شهردار بودن است.

 

بالاخره پس از کلی وقت ما با والده و ابوی گپ زدیم. بابا گفت وحید. گفتم بابا بذار دستت را ببوسم.

هان؟ چیه؟ دزدی که نکردم، سریال دوست دارم خوب. تهاجم فرهنگی مگر غیر از اینه؟

 

دیگر خدمتتون عرض کنم که این جا هوا آنبلیوبلی خنک شد به طوری که همه سورپرایز شدند، هوم­ورک هام خیلی فشرده اند، می خواهم برای فردا یک رویو روی پیپر الکساندر بنویسم، دیشب با روم میت ها افطار رفتیم سنتر شیعیان که تیپیکالش این هست که به صورت پات لاگ برگزار می شوند، شِیر ما سالاد بود که من پریپر کردم، دلم هم برای ...اسمش چه بود؟ همون کشور جهان سومی که یک رئیس جمهور ضایع دارد، آهان ایران؛ خیلی میس شده.

+ نوشته شده در سه شنبه بیست و ششم شهریور ۱۳۸۷ساعت 3:46 توسط وحید وحدت |