نوشته ی من، همانند بسیاری دیگر از مطالبی که امروز در دنیای مجازی می خوانید، دغدغه شرکت / تحریم دارد اما، برخلاف گفتمان رایج، این دوگروه را همرویه می شمارد. مخاطبش گروه سومی است که به هیچ یک از این دو وضعیت گرایش ندارد. گروهی که اساسا گرایشی ندارد. موضع من در این نوشته، موضع داشتن است. بحثم، بحث کردن است. هدفم از نوشتن، هدف داشتن و نوشتن برای رسیدن به هدف است. این هدف هرچه که می خواهد باشد. مهم این است که گامی برداریم، هرچه قدر کوچک. در بدترین حالت، گام هامان 180 درجه اختلاف دارد، اما باز می دانم که در آن سوی کره زمین به هم می رسیم.

بر خلاف بسیاری از کسانی که، ولو از سر خیرخواهی، اما به اشتباه می پندارند که تحریم، ماهیتا کنشی فعال و اصلاح گرایانه نیست، معتقدم که تحریم می تواند رفتاری مدنی تلقی شود برای بروز اعتراضات سیاسی اجتماعی. البته منوط به این که دست کم در موقعیت مناسب و «معنی دار»ی استفاده شود، و به شکل «سازماندهی شده» تمردش را نمایش دهد. دو شرط حداقلی که به باور من در انتخابات پیش رو وجود ندارد. در این تشخیص ممکن است محق نباشم، اما برای تحقق اش ابایی از هزینه کردن قلمم ندارم. کسانی که تحریمی اند، متقابلا وظیفه اجتماعی شان حکم می کند دلایل شان را در رد باور من ارائه کنند، شواهدی ارائه دهند که نشان دهد شرایط برای تحریم مساعد است و تحریم به عنوان کنشی غیرمنفعلانه در شرایط کنونی ثمربخش خواهد بود. آن ها هم همانند من می بایست جدل کنند، کمپین راه بیاندازند، تبلیغ کنند، تشریح نمایند، و یار بگیرند برای تحقق هدفشان. اما اگر این کار را نکنند، نمی توانند خود را تحریمی بنامند.

خطاب من به آن گروه سوم است که به ناراستی خود را تحریمی می خوانند. بگذارید روراست باشم، هدفم جدلی عقلانی و گفتگویی متمدنانه نیست. می خواهم به روشی سرکوبگرانه، از تاریخ سرزمینم و جهانم حذفشان کنم. آنان که روزمرگی تهوع آوری را گرد خودت تنیده اند  و بزدلانه چشم دوخته اند به این پیله های گندیده رخوت و خمودگی بلکه معجزه ای بشردوستانه از آسمان بخروشد یا ناجی گمگشته ای از چاه بجوشد. دوست دارم عصبانی شان کنم، افسوس که خشمشان به کنشی نمی انجامد. از نظر آن ها من سگ زردم، بخشی از کرباسی که بافتش همگن است. از هر حرکتی که نشاطی برانگیز و امیدی ایجاد کند رو می گردانند. اهل قدم برداشتن نیستند، ارزش گام را نمی دانند؛ نمی دانند که ساختن، همیت می طلبد، و بی تحرکی جز خرابی به بار نمی آورد. با تعهد، دغدغه، وجدان جمعی، و مسوولیت اجتماعی بیگانه اند. از انتخاب می هراسند چرا که مجبورشان می کند بیاندیشند و حرکت کنند. همان بهتر که هر نابسامانی را فرابیفکنند بر گرده ی دیگران و سهم خود را در ویرانی خانه اشان انکار کنند. سهل است که وانمود کنند هیچ حق انتخابی ندارند تا با وجدان آسوده انفعالشان را بیاندازند گردن چرخ بدعهد گردون و نظام سلطه و دولت بی کفایت و دین و بی دینی و تاریخ استبدادزده و شبیخون فرهنگی و دشمن خارجی و خائن داخلی و مسوول بی کفایت و مردم بی لیاقت.

برادر تحریمی عزیزم، خواهر تحریمی گلم، مقصدت را اگر نمی پسندم، مرامت را می ستایم. دستت را می بوسم و می دانم که در فرصتی دیگر کنار هم خواهیم بود. شاید روزی تو همراه من به پای صندوق رای بیایی و شاید روزی من یکصدا با تو تحریم را به عنوان کنشی مسوولانه، غیرمنفعاله، و سازماندهی شده تبلیغ کنم. اما امروز، من و تو باید مسیرمان را از پخمگان و خفتگان تفکیک کنیم. چه آن ها که از سر بی عملی و تذبذب و قهر رای نمی دهند، چه آنان که از روی عادت و ترس و عافیت طلبی به پای صندوق می روند. باید رسواشان نماییم و به تحرک درآوریم شان، و بدانیم به هرسمت که بروند، ما پیروزیم. مهم این است که تکانی بخورند.

+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و دوم خرداد ۱۳۹۲ساعت 9:58 توسط وحید وحدت |