من شخصا به این تعجیلها در چسباندن یک تحلیل پیشینی که ملت از فریزر نظرات کارشناسیشون در میارن و 144 ثانیه میذارن تو مایکروویو توئیتر و به خوردمون میدن بدبینم.
آقای نبوی به عنوان مثال بلافاصله بعد از خبر قتل بابک خرمدین یک مطلب کوتاه گذاشته که این نشانه فروپاشی اجتماعیه. بعد هم مطلبی که ده سال پیش نوشته را به عنوان تحلیل همین وضعیت منتشر کرده. ده ساله تحلیل تغییری نکرده فقط مصداقها عوض شده. تحلیل هم نیست؛ فقط برای ما ناآشنایان به ترمینولوژی جامعهشناسانه تعریف پدیده را آورده: «به این میگویند فروپاشی اجتماعی.» تمام. وقت کسی هم با بررسی دادههای الکی تلف نمیشه. «زیاده عرضی نیست.»
یا نمونه دیگر آقای عبدی که مساله را کلا برای ما حل کرده: اضمحلال نهاد خانواده. بریم سراغ مساله بعد. نکته من این نیست که فشار نامتوازنی بر کانون خانواده وجود نداره یا فروپاشی اجتماعی رخ نداده بلکه نگرانی من از این بابته که تحلیلهای انتزاعی اینچنینی پیچیدگی مساله را فرومیکاهند به تزهای پیشینی سادهای که ظاهرا از فرط عیانی یک حس بینیازی کاذبی به دادههای بیشتر ایجاد میکنند. اصلا این تئوریهای فستفودی نسبت به دادههای جدید واکسینهاند. ده سال هم بگذره، انگار نه انگار. خللی، تغییری، آپدیتی؟ ابدا. گوش تحلیلگر را سنگین میکنه به امواج مزاحم. حالا یکی هم بگه طرف جانیه، دختر و دامادش را هم کشته، اصلا آنتن نمیده که صدایی برسه.
ولی آیا تئوریهای دوسهکلمهای فروپاشی اجتماعی و فرسودگی نهاد خانواده و سیستم آموزشی معیوب و آنومی اجتماعی و بیاعتمادی به نظام ارزشی رسمی و رژیم سرکوب و رفیق ناباب متوسط سالانه قتل 500 فرزند توسط والدین در آمریکا را هم توضیح میده؟ یا قتل روزانه یک فرزند توسط والدین در استرالیا؟ شاید بیتحلیلی از این اظهارنظرهای کارشناسی کمخطرتر باشه چون دستکم ضرورت یک مطالعه همهجانبه را زیر سوال نمیبره. مثل مطالعاتی که من آمارهای آمریکا و استرالیا را از آنها ارایه دادم. اولی به سه دهه سابقه قتل در آمریکا نگاه کرده از سال 1976 تا 2007 و دومی دوازده سال بین 2000 تا 2012 را مورد تجسس قرار داده. و نتایج هم حیرتآورند. از توضیح توزیع سنی و جنسی مقتولان تا دستهبندی انگیزهها تا میزان نامیزان تیتوسترون قاتلین تا تفاوت ادوات قتل فرزندان و فرزند خواندگان. تازه آخر هم مدعی کشف و حل مساله نیستند.