دیروز بعد از فوتبال رفتیم دریاچه somerville. جنوب غرب کالج استیشن با فاصله ی ۲۵.۷ مایل. این گردش به همت انجمن ایرانی های تگزاس ای اند ام با حضور حدودا ۳۰ نفر به صورت پات لاگ برگزار شد.

پات لاگ به پدیده ای اطلاق می شود که طی آن می توان با خریداری یک هندوانه یک وعده غذایی مفصل تناول کرد. گرچه من ماکارونی بردم. کمی هم ته گرفته بود.

ته گرفتن همان پدیده ی سوختن است اگر و فقط اگر مربوط به غذایی باشد که گوینده پخته است.

دوتا از این جانورهای کوچک هستند که می نشینند روی شانه ی آدم. همان که یکی شان قرمز است و شاخ دارد و باحال است. آن یکی بال دارد دارد و پخمه است. مال من این دومی ظاهرا باطری اش تمام شده. صبح با خودم عهد کردم هم کتاب هیلیر را تمام کنم هم مقاله خانم لی را بخوانم. حالا هنوز یک فصل از کتابم باقی مانده. از اول هم از این بالداره خوشم نمی آمد. این همه ادعای کار و مسوولیت می کرد حالامعلوم نیست کجا غیبش زده. بازم دمش گرم شاخداره. لااقل وظیفه شناس تر هست. فکر کنم از این به بعد با همین یکی سرکنم.

 

+ نوشته شده در دوشنبه بیست و دوم مهر ۱۳۸۷ساعت 3:40 توسط وحید وحدت |